Azərbaycan-Traxtor
به زبان سرخم خنديدي - انقلابه سبزت را به نظاره نشستم - در مرگ درياچه ام سکوت مکن - تا به وداع خليجت نخندم

وضعيت دانشجو در خوابگاه

ساعت ۲ نصف شب یک اتاق

 

 

ساعت ۳ نصف شب کل خوابگاه منهای سرپرست

 

  ساعت ۴ صبح هنگام خواب      

 pillowfight.gif

 

وضعیت تحصیل در خوابگاه

bliss.gifreading.gifbliss.gif

 

اولین روزهای خوابگاه

grouphugg.gif

 

گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز

 3ztzsjm.gif

 

 

 

 

پایان گفت و گو 

stretcher.gif

 

امکانات غذایی در خوابگاه

 desertsmile.gif

 

طریقه ظرف شستن در خوابگاه

   angry.gif

 

اواخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویان

4hba7gi.gif

 

و این هم آخر عاقبتش!!

2LJ6NNA.GIF

 

 

 

 

 

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: دو شنبه 1 فروردين 1390برچسب:دانشجو,وضعيت خوبگاه دانشجويي,خوابگاه,
  • درازترین ماکارونی دست ساز جهان

    هزاران نفر از شرکت کنندگان چینی با سرپرستی آشپز سو در یک میدان از شهرستان ( Weishan county ) با ساخت یک ماکارونی به درازای ۱۷۰۴ متر در ۲۵ دقیقه توانستند رکورد درازترینماکارونی دست ساز جهان را از آن خود کنند.

    برای ساخت درازترین ماکارونی جهان از ۲۵ کیلوگرم آرد و ۲٫۵ کیلوگرم روغن استفاده شد

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:ركورد,گينس,ترين هاي جهان,چين,ماكاروني,,
  • سوالهایی که نباید خانم ها ازآقایون بپرسند

    چون اگه جوابهاشون مبني بر حقيقت داده بشه شر به پا ميشه

    پنج سوال عبارتند از:

    1- به چي فکر مي کني؟…
    2- آيا دوستم داري؟…
    3- آيا من چاقم؟…
    4- به نظر تو ، اون دختره از من خوشگلتره؟…
    5- اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟

    براي مثال:
    1- به چي فکر مي کني؟

    جواب مورد نظر براي اين سوال اينه:“عزيزم! از اينکه به فکر فرو رفته بودم متاسفم! داشتم به اين فکر مي کردم که تو چقدر زن خوب و دوست داشتني و متفکر و با شعور و زيبايي هستي و من چقدر خوشبختم که با تو زندگي مي کنم.“… البته اين جواب هيچ ربطي به موضوع مورد فکر مرد نداره! چون مرد داشته به يکي از موارد زير فکر مي کرده:

    الف) فوتبال
    ب) بسکتبال
    ج) چقدر تو چاقي!
    د) چقدر اون دختره از تو خوشگلتره!
    ه) اگه تو بميري پول بيمه ات رو چطوري خرج کنم؟

    يه مرد در سال ۱۹۷۳ بهترين جواب رو به اين سوال داده… اون گفته: “اگه مي خواستم تو هم بدوني به جاي فکر کردن، درباره ش حرف مي زدم!“…

    2- آيا دوستم داري؟

    جواب مورد نظر اين سوال “بله“ است! و مردهايي که محتاط ترند مي تونن بگن: “بله عزيزم!“… و جوابهاي اشتباه عبارتند از:

    الف) فکر کنم اينطور باشه!
    ب) اگه بگم بله، احساس بهتري پيدا مي کني؟
    ج) بستگي داره که منظورت از دوست داشتن چي باشه!
    د) مگه مهمه؟!
    ه) کي؟… من؟!

    3-آيا من چاقم؟

    واکنش صحيح و مردانه نسبت به اين سوال اينه که با اعتماد به نفس و تاکيد بگين “نه! البته که نه!“ و به سرعت اتاق رو ترک کنين!… جوابهاي اشتباه اينها هستند:

    الف) نمي تونم بگم چاقي… اما لاغر هم نيستي!
    ب) نسبت به چه کسي؟!
    ج) يه کمي اضافه وزن بهت مياد!
    د (من چاق تر از تو هم ديدم!
    ه) ممکنه سوالت رو تکرار کني؟ داشتم به بيمه ات فکر مي کردم!

    4- به نظر تو، اون دختره از من خوشگلتره؟

    “اون دختره“ در اينجا مي تونه يه دوست قبلي يا يه عابر که از فرط زل زدن به اون تصادف کردين و يا هنرپيشه يه فيلم باشه… در هر حال جواب درست اينه که: “نه! تو خوشگلتري!“… جوابهاي غلط عبارتند از:

    الف) خوشگلتر که نه… اما به نحو ديگه اي خوشگله!
    ب) نمي دونم اينجور موارد رو چطوري مي سنجند!
    ج) بله! اما مطمئنم تو شخصيت بهتري داري!
    د) فقط از اين بابت که اون جوونتر از توست!
    ه) ممکنه سوالت رو تکرار کني؟ داشتم راجع به رژيم لاغريت فکر مي کردم!

    5- اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟

    جواب صحيح: “آه عزيزترينم! در حادثه اجتناب ناپذير فقدان تو، زندگي برام متوقف ميشه و ترجيح ميدم خودمو زير چرخ اولين کاميوني که رد ميشه بندازم!“… اين سوال، همونطور که توي گفتگوي زير مي بينين، ممکنه از سوالهاي ديگه طوفاني تر باشه!

    زن: عزيزم… اگه من بميرم تو چيکار مي کني؟
    مرد: عزيزم! چرا اين سوالو مي پرسي؟ اين سوال منو نگران مي کنه!

    زن: آيا دوباره ازدواج مي کني؟
    مرد: البته که نه عزيزم!

    زن: مگه دوست نداري متاهل باشي؟
    مرد: معلومه که دوست دارم!

    زن: پس چرا دوباره ازدواج نمي کني؟
    مرد: خيلي خب! ازدواج مي کنم

    زن (با لحن رنجيده): پس ازدواج مي کني؟
    مرد: بله!
    زن (بعد از مدتي سکوت): آيا باهاش توي همين خونه زندگي مي کني؟
    مرد: خب بله! فکر کنم همين کار رو بکنم!

    زن (با ناراحتي): بهش اجازه ميدي لباسهاي منو بپوشه؟
    مرد: اگه اينطور بخواد خب بله!

    زن (با سردي): واقعا“؟ لابد عکسهاي منو هم مي کني و عکسهاي اونو به ديوار مي زني!
    مرد: بله! اين کار به نظرم کار درستي مياد!

    زن (در حالي که اين پا و اون پا مي کنه): پس اينطور… حتما“ بهش اجازه ميدي با چوب گلف من هم بازي کنه!
    مرد: البته که نه عزيزم! چون اون چپ دسته!

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:سوال,چاقي,سرعت,ازدواج,گلف,
  • زيبايي رياضي

     

    1 x 8 + 1 = 9
    12 x 8 + 2 = 98
    123 x 8 + 3 = 987
    1234 x 8 + 4 = 9876
    12345 x 8 + 5 = 98765
    123456 x 8 + 6 = 987654
    1234567 x 8 + 7 = 9876543
    12345678 x 8 + 8 = 98765432
    123456789 x 8 + 9 = 987654321

     

    1 x 9 + 2 = 11
    12 x 9 + 3 = 111
    123 x 9 + 4 = 1111
    1234 x 9 + 5 = 11111
    12345 x 9 + 6 = 111111
    123456 x 9 + 7 = 1111111
    1234567 x 9 + 8 = 11111111
    12345678 x 9 + 9 = 111111111
    123456789 x 9 +10= 1111111111

     

    9 x 9 + 7 = 88
    98 x 9 + 6 = 888
    987 x 9 + 5 = 8888
    9876 x 9 + 4 = 88888
    98765 x 9 + 3 = 888888
    987654 x 9 + 2 = 8888888
    9876543 x 9 + 1 = 88888888
    98765432 x 9 + 0 = 888888888

     

    1 x 1 = 1
    11 x 11 = 121
    111 x 111 = 12321
    1111 x 1111 = 1234321
    11111 x 11111 = 123454321
    111111 x 111111 = 12345654321
    1111111 x 1111111 = 1234567654321
    11111111 x 11111111 = 123456787654321
    111111111 x 111111111=12345678987654321

     

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: شنبه 28 اسفند 1389برچسب:رياضي,زيبايي,بازي با اعداد,,
  • حاضر جوابي


    دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد
    معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
    دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
    معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
    دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم.
    معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
    دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد.
    ************ ********* ********* ********* **
    يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.
    ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
    از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
    مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود.
    دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!
    ************ ********* ********* ******
    عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه
    بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند.
    معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله.
    يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده.
    ************ ********* ********* ********* ********
    بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته
    بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست.
    در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد
    برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست
     

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: شنبه 28 اسفند 1389برچسب:حظر جوابي,نهنگ,معلم,مادر,عكاس,دكتر,
  • قاضي زيرك

    دو پیرمرد که یکی از آنها قد بلند و قوی هیکل و دیگری قد خمیده و ناتوان بود و بر عصای خود تکیه داده بود، نزد قاضی به شکایت از یکدیگر آمدند.

    اولی گفت: به مقدار ١٠ قطعه طلا به این شخص قرض دادم تا در وقت امکان به من برگرداند و اکنون توانایی ادا کردن بدهکاریش را دارد ولی تاخیر می‌اندازد و اینک می‌گوید گمان می‌کنم طلب تو را داده‌ام. حضرت قاضی! از شما تقاضا دارم وی را سوگند بده که آیا بدهکاری خودش را داده است، یا خیر. چنانچه قسم یاد کرد که من دیگر حرفی ندارم.

    دومی گفت: من اقرار می‌کنم که ده قطعه طلا از وی قرض نموده‌ام ولی بدهکاری را ادا کردم و برای قسم یاد کردن، آماده هستم.

    قاضی: دست راست خود را بلند کن و قسم یاد کن.

    پیرمرد: یک دست که سهل است، هر دو دست را بلند می‌کنم. سپس عصا را به مرد مدعی داد و هر دو دستش را بلند کرد و گفت: به خدا قسم که من قطعات طلا را به این شخص دادم و اگر بار دیگر از من مطالبه کند، از روی فراموشکاری و نا آگاهی است.

    قاضی به طلبکار گفت: اکنون چه می‌گویی؟

    او در جواب گفت: من می‌دانم که این شخص قسم دروغ یاد نمی‌کند، شاید من فراموش کرده باشم، امیدوارم حقیقت آشکار شود.

    قاضی به آن دو نفر اجازه مرخصی داد، پیرمرد عصای خود را از دیگری گرفت. در این موقع قاضی به فکر فرو رفت و بی‌درنگ هر دوی آنها را صدا زد. قاضی عصا را گرفت و با کنجکاوی دیواره آن را نگاه کرد و دیواره‌اش را تراشید، ناگاه دید که ده قطعه طلا در میان عصا جاسازی شده است.

    به طلبکار گفت: بدهکار وقتی که عصا را به دست تو داد، حیله کرد که قسم دروغ نخورد ولی من از او زیرک‌تر بودم

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: شنبه 28 اسفند 1389برچسب:داستان,قاضي,طلبكار,خدا,هيكل,
  • دستگیری عوامل ترور ابراهیم تاتلیس

    تاتلیس خواننده پرآوازه و محبوب ترک که از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفته بود، از وضعیت بحرانی خارج شده است و با اطرافیان خود صحبت کرده است.

    پزشکان معالج وی اعلام کرده اند که احتمال مرگ تاتلیس به ۱۰ درصد کاهش یافته است.

    امروز شخصی‌ به اسم عبدالله اوچماز و ۲ نفر دیگر توسط اداره پلیس استانبول  دستگیر شده اند .این اشخاص  همراه با چند اصلاح کلاشینکف در سال ۲۰۰۲ نیز  دستگیر شده بود و اعتراف کرده بود که می‌خواست ابراهیم تاتلیسس را بکشد.
    ابراهیم تاتلیس خواننده محبوب ترکیه شب گذشته توانست بدون کمک گرفتن از تنفس مصنوعی نفس بکشد.

     

    طبق گفته های پروفسور دکتر ایلحان الماجی،از شب گذشته  وضعیت تنفسی و جسمی ابراهیم تاتلیسس  رو به بهبود است و وی توانست با ما صحبت کند و با بلند نمودن دست و پای راست و فشار دادن دست ما به تمامی درخواست های ما  جواب دهد.

     

    همجنین پروفسور دکتر ایلحان الماجی در ادامه گفتند:: از ابراهیم تاتلیسس پرسیدیم حالتان چطور است گفتند خوبم و وقتی از او خواستیم دست راست خود را بلند کند وی توانست این کار را انجام دهد. البته خطر هنوز به صورت کامل بر طرف نشده و تالیس باید مدت زمان زیادی تحت نظر و مراقبت پزشکان باشد.

     

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: جمعه 27 اسفند 1389برچسب:ترور,ابراهيم تاتليسس,اوچماز,تركيه,
  • نصيحت لقمان به فرزندش

    * پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محليشان کنی از گزندشان بی امانی.
    پس در احترام ،اندازه نگهدار*

    * پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمنا
    چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند

    * پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن*

    * پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا
    بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز*

    * هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند*

    * پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن*

    * پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیار و معرکه بارکن*

    * پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت
    بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که
    جایتان عوض شود*

    * پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن*

    * هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی
    را به خاطر مواضعش مرنجان*

    * پسرم! هیچ گاه دنبال به کرسی نشاندن حرفت مباش و همه جا سر هر صحبتی را
    بازمکن. بگذار تو را نادان بدانند*

    * پسرم! اگر برای دختر یا پسری پیش تو برای تحقیق آمدند و تو چیزی می دانستی رک
    و راست بگو. هر آنچه که می دانی. به فکر بدبختی دختر و پسر مردم باش*

    * پسر! اخبار را از منابع مختلف بگیر. جمع بندی اش با خودت. مخاطب دائمی یک
    رسانه بودن آدم را به حماقت می کشاند*

    * پسرم! پیش از استخدام در اداره های دولتی ، “پاور پوینت” را فرابگیر*

    * پسرم! در اداره ای استخدام شدی هرچه دستمال از جیب هایت دوربریز. آب بینی ات
    را پیراهن تمیزکنی بهتر است تا کسی دستمال در دستت ببیند *

    * پسرم! قطار اندیمشک - تهران زمستانش گرم و جانسوز است و تابستانش سرد و
    استخوان سوز. لباس مناسب با خودت ببر*

    * پسرم! اساتید را محترم بشمار! اگر توانستی دستشان را ببوس اگر نه ،خود دانی*

    * پسرم! در ضمن ، به هر کسی بی خودی لقب “استاد” عنایت مکن. “استاد” باید خودش
    بیاید، زورکی که نیست*

    * پسرم! اگر آلبوم های موسیقی دل آواز و هرمس و آوای شیدا گرانتر از چهار
    هزارتومان شد ، دیگر نخر. با این حال نصیحت قبل از قبلی را آویزه گوش کن*

    * پسرم! اقل کم! ماهی یک بار آژانس شیشه ای را ببین*

    * پسرم! اگر توانستی استخدام شوی، در اداره با دو کس رفیق شو آنچنان که دانی*
    آبدارچی و یکی از بچه های حراست. هرکدام باشد توفیری نمی کند.*

    * پسرم! بلوتوث تلفن همراهت را خاموش نگهدار، مگر در مواقع ضروری*

    * فرزندم! هیچ کس تنها نیست*

    * پسرم! راه تو را می خواند. اما تو باور مکن*

    *پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن. پول “رجیستر” به میزان ده
    سال را کنار گذاشته ام. با احتساب تورم جهانی و تحریم و فیلتر و نوسان بازار.
    مادرت جای آن را می داند*

    * هان ای پسر! اگر کسی گفت اسفندیار ار می شناسی خودت را به نفهمی بزن*

    * پسرم! هر روز از همکارانت در اداره عمیقا خداحافظی کن. کسی نمی داند آیا فردا
    در همان اداره باشی یا نه. اداره در همان شهر باشد یا نه. شهر در … ولش کن پسرم*

    * پسرم! دانشگاه کسی را آدم نمی کند. علم را از دانشگاه بیاموز ، ادب را از مادرت*

    * پسرم! می دانم الان داری حسرت دیدار مرا می خوری. یالله بلند شو دست مادرت را
    ببوس بعد بیا بقیه وصیت را بخوان*

    * پسرم! پیامک های عیدنوروزت را همین الان بفرست*

    * هان ای پسر! خواستی در مملکت خودمان درس بخوانی بخوان. خواستی فرنگ بروی برو.
    اما اگر ماندی از فرنگ بد نگو ، اگر رفتی از مملکتت*

    * پسرم! گوجه را از نارمک بخر، شنیده ام ارزان است*

    * پسرم! هیچ گاه از دانشگاه های هاروارد ، ماساچوست و بوستون مدرک نگیر. برایت
    حرف در میارن. مگه آزاد رودهن چشه؟*

    * پسرم! نامزد انتخابات شدی ، اول یا داماد لُرها شو یا تُرک ها که تو را در
    انتخابات تنها نگذارند*

    * هان ای پسر! خسته شدی؟ … از ساعت چند داری وصیت می خونی؟ … کی خسته است؟ …
    خودت نقطه چین ها رو پرکن*

    * پسرم! شماره حساب هدفمندی یارانه ها ، رمزگذاری شده در صندوقچه مرحوم آقابزرگ
    توی اتاق پشتی است*

    * پسرم! شهر ما خانه ما! … نه نه نه! نمی خواد عزیزم. شهرشون خونه خودشون. اول
    اتاقت رو از این ریخت در بیار*

    * پسرم! در فیس بوک عضو شو و این وصیت نامه را برای دوستانی که برمی گزینی یا تو
    را برمی گزینند “شیر” کن*

  • نوشته : AYHAN
  • تاريخ: پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:لقمان,نصيحت,فيس بوك,يارانه,,

  • traxtoor

    AYHAN

    traxtoor

    http://traxtoor.loxblog.com

    Azərbaycan-Traxtor

    وضعيت دانشجو در خوابگاه

    Azərbaycan-Traxtor

    خوشبختي داشتن دوست داشتني ها نيست. خوشبختي دوست داشتن داشتني ها است. وبلاگ رسمي تراكتور سازي تبريز

    Azərbaycan-Traxtor

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

    وبلاگicon